غزلیات عطار
آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 ª      

ز عشقت سوختم ای جان کجایی

بماندم بی سر و سامان کجایی

 

نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی

نه در جان نه برون از جان کجایی

 

ز پیدایی خود پنهان بماندی

چنین پیدا چنین پنهان کجایی

 

هزاران درد دارم لیک بی تو

ندارد درد من درمان کجایی

 

چو تو حیران خود را دست گیری

ز پا افتاده‌ام حیران کجایی

 

ز بس کز عشق تو در خون بگشتم

نه کفرم ماند و نه ایمان کجایی

 

بیا تا در غم خویشم ببینی

چو گویی در خم چوگان کجایی

 

ز شوق آفتاب طلعت تو

شدم چون ذره سرگردان کجایی

 

شد از طوفان چشمم غرقه کشتی

ندانم تا درین طوفان کجایی

 

چنان دلتنگ شد عطار بی تو

که شد بر وی جهان زندان کجایی

 

************************

ª      

ای جان جان جانم تو جان جان جانی

بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی

 

پی می‌برد به چیزی جانم ولی نه چیزی

تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی

 

بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت

اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی

 

گنج نهانی اما چندین طلسم داری

هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی

 

نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله

تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی

 

چیزی که از رگ من خون می‌چکید کردم

فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی

 

کردم محاسن خود دستار خوان راهت

تا بو که از ره خود گردی برو فشانی

 

در چار میخ دنیا مضطر بمانده‌ام من

گر وارهانی از خود دانم که می‌توانی

 

عطار بی نشان شد از خویشتن بکلی

بویی فرست او را از کنه بی نشانی

 

************************

ª      

گر تو خلوتخانهٔ توحید را محرم شوی

تاج عالم گردی و فخر بنی آدم شوی

 

سایه‌ای شو تا اگر خورشید گردد آشکار

تو چو سایه محو خورشید آیی و محرم شوی

 

جانت در توحید دایم معتکف بنشسته است

تو چرا در تفرقه هر دم به صد عالم شوی

 

بوده‌ای همرنگ او از پیش و خواهی بد ز پس

این زمان همرنگ او شو نیز تا همدم شوی

 

چون نداری ز اول و آخر خبر جز بیخودی

گر بکوشی در میانه بیخود اکنون هم شوی

 

رنگ دریا گیر چون شبنم ز خود بیخود شده

تا شوی همرنگ دریا گرچه یک شبنم شوی

 

چیست شبنم یک نم از دریاست ناآمیخته

گر بیامیزی تو هم در بحر کل بی غم شوی

 

ور در آمیزی ز غفلت با هزاران تفرقه

چون نتابد بحر صحبت بو که تو محرم شوی

 

دل پراکنده روی از جام جم در آینه

جز پراکنده نبینی از پی ماتم شوی

 

هیچ نبودی هیچ خواهی شد کنون هم هیچ باش

زانکه گر تو هیچ گردی تو ز هیچی کم شوی

 

گر تو ای عطار هیچ آیی همه گردی مدام

ور همه خواهی چو مردان هیچ در یک دم شوی

 

************************

 

 




تاريخ : دو شنبه 15 دی 1393برچسب:مجموعه غزلیات ، غزلیات عطار, | 12:19 | نويسنده : زهره |